به وقت یکی شدن .+همه ی بود و نبودمون چی؟...(یه دست نوشته دیدم از خیلی قدیما یه رونوشت بود..میگفت چون شیر بیباک از زوزه هاچون باد نه در بند دام.-کاش دامی بود که بگیرتت برا همیشه دست و بالتو بند کنه...کاش یه قراری بود میومد غبارشو میریخت رو قلبت تا غبار گرفته بشی و دلبسته .تقصیر تو نیست که بی غبار و واضح میبینی.. بی دلهره میخوای.. بی تردید امید میبخشی و بی حرف و حدیث همدست میشی و دل میبندی.)ـ یه چمدون!(فتوکلت الی الله و هو حسبه...) + نوشته شده در شنبه ۲۵ آذر
۱۴۰۲ ساعت 18:9 توسط راهـــی | سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 1:26